ماه و مهر |
نشسته بودم جمعیت موج میزد... نمیدانم..جشن بود یا عزاداری...داخل پیاده روها نیز جایی نبود...همه جا پر بود از مردم.. هیچ کدامشان را نمی شناختم.. هیچ کدامشان را.... نا گاه دونفر را دیدم..از روبرویم گذاشتند ..از داخل جمعیت حرکت میکردند... از کنار دستی ام چیزی به امانت گرفتند... و رفتند.... به او نگاه کردم برایم نااشنا بود...نمیدانستم چه چیز به ان دونفر داد.... جمعیت همچنان موج میزد ....و من همچنان نشسته بودم...بوی تورا حس کرده بودم.....قلبم به شدت میزد... نا گاه ان دونفر برگشتند و با خود امانتی را به صاحبش برگرداندند و به او گفتند که اقا از شما تشکر کردند.. او نیز خوشحال شد.. و بعد ان دو نفر عطری به او دادند...عطر گل محمدی در شیشه ایی سبز.. من نیز منتظر بودم تا انها چیزی به من هم بدهند...چشمانم به دستانشان خیره مانده بود.. ناگاه انگشتری الماس را از لباسشان بیرون اوردند و ان را به من دادند .. و گفتند : اقا این را برای شما فرستادند..من با دستانی لرزان ان را برداشتم ...ان را بر انگشتانم گذاشتم ..بوسیدمش و بر چشمانم کشیدم .. و اشک در چشمانم حلقه زد.... صدای زنگ موبایل با نوای اذان بود که مرا از خواب بیدار کرد...بلند شدم تا به پیشواز ماه مبارک رمضان سفره سحری را پهن کنم...در حالیکه سرشار از ذوق حس بوی یار بودم...ممنونم اقای من که همیشه در کنار مایی.. [ دوشنبه 87/6/11 ] [ 4:12 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
چراغ ها خاموش اند و دروازه ها بسته [ پنج شنبه 87/5/31 ] [ 3:46 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
سلام خوبی؟ ... خسته ام از »خوبیم و جز دوری تو ملالی نیست«. خسته ام از نامه های »اینجا هوا خوبست و ...« یا »خبرت دهم، اسماعیل دانشگاه قبول شد ...« عادت کرده ایم که بگوییم منتظریم. عادت کرده ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: »... وَ عَجِّل فَرَجَهُم« یا این که بعد از هر نماز دعای فرج را بخوانیم. حتی از روی عادت برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات نذر می کنیم. به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت کرده ایم. آن قدر در این آخرالزمان در فتنه غرق شده ایم که یادمان رفته مدینه فاضله یعنی چه؟ انگار عادتمان شده که هر روز، خبر یک قتل، یک تصادف مرگبار یا یک سرقت را بشنویم. مثل این که اگر پنج شنبه ها منتظر نباشیم، یکی از کارهای روزمره مان را انجام نداده ایم. یا فکر می کنیم اگر صبحهای جمعه در مراسم دعای ندبه شرکت نکنیم، از دوستانمان عقب مانده ایم. آخرین باری که صبح جمعه بیدار شدیم و از این که »او« نیامده بود، دلمان گرفت؛ کی بود؟ عزیزی می گفت: »خیلی وقتها منتظریم. منتظر تلفن کسی که دوستش داریم، یا نامه ای که باید می رسیده و نرسیده؛ یا کسی که باید می آمده. چندبار از این دست انتظارها برای آن کسی که مدعی انتظارش هستیم، داشته ایم؟ ... یک جای کار می لنگد.« راست می گفت. یک جای کار می لنگد ... چند روز قبل، مرد نابینایی را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود. نه به ماشینهایی که برایش بوق می زدند توجه می کرد، نه به آدمهایی که مدام به او تنه می زدند. پسرکی کنارش ایستاد. زیر گوش پیرمرد چیزی گفت و او سرش را به علامت جواب مثبت تکان داد. و بعد، پسرک با نرمی زیر بازوی پیرمرد را گرفت تا او را از خیابان بگذراند. به وسط خیابان که رسیده بودند، دیدم لبهای پسرک مدام تکان می خورد و بر لبهای پیرمرد هم لبخندی نشسته. خیابان شلوغ بود و چند دقیقه ای طول کشید تا از عرض آن گذشتند. و در این مدت پیرمرد و پسرک جوان با هم صحبت می کردند و می خندیدند. به سمت دیگر خیابان که رسیدند، پیرمرد دست پسر را از بازویش جدا کرد و به سرعت به سمت لبهایش برد و بوسید ... پسرک مات و مبهوت به پیرمرد که عصازنان دور می شد، خیره شده بود ... من هم مات شده بودم. پس از چند لحظه ای که به جای خالی پیرمرد خیره شده بودم، به خودم آمدم. صدای بوق ماشینها و همهمه مردم، به من فهماند که در دنیای بی رحم این زمانه، پیرمردی دست عاطفه فراموش شده بشری را بوسیده، دست کمک به همنوع، دست »بنی آدم اعضای یکدیگرند« را ... می بینی چقدر در آخرالزمان غرق شده ایم؟ از این روزهای روز مرگی، از روزهایی که با دیروز و فردایمان تفاوتی ندارند، خسته ام ... چند وقت قبل - جایت خالی - میهمان امام رضا (ع) بودم. یکی از شبها، با حال و هوای غریبی، گیج و منگ، تن به سینه سرد دیوار داده، به ضریح چشم دوخته بودم. دختری کنارم نشسته بود. چادرش را تا روی صورت کشیده بود و با خود زمزمه می کرد: »یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه« یک نفر بلندبلند صلوات می فرستاد و کسی آن طرف تر خوابیده بود... از سمت دیگر ضریح، حدود 20 جوان، در حالی که هر کدام گل سرخی در دست داشتند و منظم و عاشق به سمت ضریح حرکت می کردند، یکصدا شروع به خواندن کردند: »ای خدای من اومدم دعا کنم از ته دلم تو رو صدا کنم ای خدا منم دارم در می زنم یه شب اومدم به تو سر بزنم ...« با همین نوای دلنشین تا نزدیک ضریح آمدند و ایستادند؛ دست بر سینه و سرشار از حس احترام: »... اومدم امشبو منت بکشم چه کنم، خیلی خجالت می کشم همیشه کرامت از بزرگ تر است پیش تو دست پر اومدن خطاست.« همه آدمها می گریستند، همه آنهایی که خواب بودند و یا بیدار ...« تضرع عاشقانه شان که به پایان رسید، گلهایشان را به ضریح هدیه دادند و رو به قبله، با دستانی سوی آسمان رفته، نشستند: »اللَّهُمَّ کن لولیّک الحجةبن الحسن ...« نمی دانم چرا نام زیبایش، گونه هایم را نیلوفری کرد ... دعای فرج که تمام شد، برخاستند و با بغضی غریب شروع به زمزمه کردند: »اباصالح! التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش! نجف رفتی، کاظمین رفتی، کربلا رفتی، یاد ما هم باش! مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر، مادرت زهرا ... و دور شدند. ناخودآگاه نیم خیز شدم. می خواستم دنبالشان بروم، بگویم: »ببخشید آقای محترم! شما یک مرد میانسال را ندیدید؟ می گویند نشانش یک خال هاشمی است و یک شال سبز. شنیده ام مانند جدش، یتیمان را از محبت سیراب می کند و همچون سیدالشهدا، مظلومان را از عدالت. همانی که همه آدمها، همه ادیان، موعود می نامندش... ببخشید ! شما محبوب مرا ندیده اید؟« ندا آسمانی [ جمعه 87/5/25 ] [ 1:30 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
ملکا، ما را از دام «هوی» رهایی ده و به راه هدی رهنمایی کن . همه به غفلت خفته ایم و به حیرت آشفته، به کرامت مددی فرست، به عنایت نظری فرمای که کاری از دست رفته داریم و پایی در گل فرومانده . مدت عمر عزیز منقضی شد، فرصت وقت شریف مغتنم نیامد . نه بضاعت طاعتی در کف می بینم، نه توفیق عبادتی در خود ، جهانی گناه آورده ایم و در تو پناه؛ «امَّن یُجیبُ المُضطـَرَ اذا دَعاهُ وَ یَکشفُ السوء»، و سپاس و ستایش تو را درخور است که مشت خاک را جان پاک دادی و گوهر دل در پیکر تن نهادی و خرد را در عالم جان مالک امر و فرمان کردی و دانش را در ملک خرد مطاع و مبسوط الید داشتی، پس مایه توانایی مرتب نمودی که پنجه دانش قوی کند و احکام خرد به امضا رساند تا حدود حواس و قوا از هجوم هوس و هوی محفوظ ماند و خانه دل از تعرض بیگانه محروس؛ سُبحانـَکَ رَب البیت تـَبارَکتَ وَ تعالـَیت. و هر یکی از اینها بر ما نعمتی است و مارا از تو منتی که شکر آن در بیان نگنجد و شرح آن از زبان نیاید. یارب ! چنانکه نعمت روان کردی، مکنت توانایی کرامت فرمای که شکر نعمت گزاریم و باب رحمتها گشاییم. الهی و ربی و سیدی، همه را چشم امید به درگاه تو باز است و دست نیاز به رحمت تو دراز. ما بندگان عاصی که بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم . اگرچه هر چه ناکردنی بود کردیم و هرگز بر جرم خویش عذری پیش نیاوردیم، تا نقش «لاتقنطوا» حرز قلوب داریم و عین یقین به «ان الله یغفرالذنوب»، اگر اطباق آفاق به کبایر زلات انباشته سازیم و جراید ایام به جرایم آثام بنگاشته، شاید که به افزونی لطف تو از انبوه جرم خود باک نداریم . از تو فضل و مکرمت زیبد و از ما عجز و مسکنت . از عبد ذلیل جز خطا نیاید و بر رب جلیل جز عطا نشاید . عبادت بندگان عذر و پوزش است و خاصه خداوندان عفو و بخشش: باران عفو بار، بر این کشت، سالهاست تا بر امید قطره باران نشسته ایم نقل از کتاب «نهضت ادبی در عصر قاجار»، به قلم «ابراهیم صفایی»، با کمی تلخیص [ دوشنبه 87/5/21 ] [ 11:18 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
به گزارش شیعه آنلاین، "مارتین" در این باره می گوید: من پیشتر با زنی ازدواج کرده بودم و دارای یک بچه بودم اما دیگر از زندگی کردن با زنان خسته و از وی جدا شدم. اکنون برای درآمدن از تنهایی قصد دارم با یک روبات ازدواج کنم اما آنان (مقامات دادگاه) به من این اجازه را نمی دهند. این درحالیست که از سوی دیگر زنی در هلند به نام "بامیلا" اعلام کرد که به دلیل اینکه تاکنون ازدواج نکرده، اکنون سالهاست که با روبات روابط جنسی دارد و زندگی در کنار آنرا دوست دارد و احساس خوشبختی می کند. "بامیلا" در ادامه افزود: به زنانی که دوست ندارند با مردان ازدواج کنند، توصیه می کنم با روبات ازدواج کنند زیرا می تواند به خوبی احساسات زنان را درک کند. در همین راستا "یمون فان فال" صاحب یکی از فروشگاههای روبات فروشی در هلند می گوید: سالهاست که بسیاری از هلندی ها که دوست ندارند با انسان دیگری زندگی کنند، روبات را برای زندگی مشترک خود انتخاب می کنند زیرا زندگی با روبات به هیچ وجه مشکلاتی را در پی ندارد.
وی در ادامه افزود: در حال حاضر قیمت اینگونه روباتها بسیار گران است به همین دلیل چندی پیش سمیناری در شهر "ماستریخت" در جنوب هلند برگزار شد و طی آن کارشناسان تلاش کردند راهی برای تولید ارزان این روبات بیابند تا در آینده ای نزدیک خرید آن برای همگان امکان پذیر باشد. آنان پیش بینی کردند این کار در ده سال آینده قابل دسترسی باشد. گفتنی است خبر برگزاری این سمینار طی گزارشی از سوی شبکه خبری BBC نیز اعلام شد. در این گزارش آمده: این سمینار پس از ارائه پایان نامه فوق لیسانس "دیوید لیوی" 63 ساله و شطرنج باز سرشناس اسکاتلندی برگزار شد. پایان نامه وی در مورد روابط میان انسان و روبات بود. "دیوید لیوی" که پژوهش های بسیاری در این زمینه داشته، گفت: در حال حاضر روبات کاربرد زیادی دارد. در کارهای صنعتی، کارخانجات و غیره اما روباتی که برای ازدواج وارد بازار شده، به مدت زمان گذشته زیادی برنمی گردد اما در همین مدت کوتاه استقبال زیادی از آن شده است. از سوی دیگر "رونالد آرکین" کارشناس روبات در این باره گفت: پیش بینی می کنم حداقل تا سال 2050 به مردم اجازه ازدواج با روبات به صورت قانونی داده نشود.
[ جمعه 87/5/18 ] [ 8:18 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
[ شنبه 87/5/12 ] [ 11:6 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
مهمان حسن اقا ،برادر شوهرم بودیم... حاجی،برادر شوهر بزرگم هم بودند.... داشتیم صحبت میکردیم که بحثمون کشید به خلافت حضرت علی (ع)و قضیه سقیفه بنی ساعده و ماجرای عمر و ابوبکر.... حاجی خاطره ایی رو از یکی از دوستانش تعریف کردند که دوستشان هم از کسی این ماجرا را نقل قول میکرد...و ماجرا این بود.. عالمی سنی و شیعه باهم دوست بودند...روزی عالم سنی به خانه عالم شیعه میرود .و شب را خواست انجا بماند.. عالم شیعه از او قول گرفت که من باب مسائل شیعه و سنی سئوالی نپرسد....طاقت عالم سنی سر میرسد و بالاخره سئوال خویش را مطرح می سازد...سئوال این بود ...که پیامبر (ص)مقامش بزرگتر است یا ابوبکر.....!!!!!!؟؟؟؟ عالم شیعه اخمی میکند و بعد مدتی سکوت جواب میدهد: معلوم است ابوبکر...؟!!!!!!!!!!!!!!!!!ابوبکر بعد خود خلیفه تعیین نمودند اما پیامبر(ص) همچین کاری نکردند...؟پس ابوبکر از پیامبر دور اندیش تر بودند!!!!!!!!!!!!!!! عالم سنی متعجب میشود و به فکر فرو می رود...شیعه و همچین تفکری...این چه جوابیست که او میدهد.....؟ عالم شیعه دیگر سخنی نمیگوید...و عالم سنی را به بیخوابی میکشاند....تا صبح نخوابید و به جواب مرد شیعه می اندیشید..!!!! صبح که بیدار شدند ، عالم سنی نتوانست طاقت بیاورد و علت ان جواب را جویا شدند..مگر میشود که ابوبکر از پیامبر(ص) دوراندیشتر و بهتر باشد....؟ عالم شیعه که متوجه تشویش خاطر دوستش شده بود گفت.. برادر من برای شما ابوبکر از پیامبر(ص) مهمتر است...شما مسئله بزرگ غدیر را با هزاران شاهد نادیده گرفتید....توصیه های پیامبر(ص) به اهل بیتش را زیر پا گذاشتید....سفارشهای مختلف پیامبر(ص) به وصایت علی (ع) را در زمانهای مختلف فراموش نمودید..اما یک نوشته ابوبکر را که بعد مرگش عمر را جانشین خود قرار داد ، تاج سر قرار دادید و اجرایش نمودید...حال به من حق میدهی که در جواب تو بگویم که ابوبکر از پیامبر(ص) بهتر بوده و عزیزتر....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! [ دوشنبه 87/5/7 ] [ 6:22 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
[ یکشنبه 87/5/6 ] [ 11:56 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
روزی بدنیا می اییم و روزی نیز باید عزم رفتن کنیم.... ای زنها بزایید برای مردن.. ای معماران !بسازید برای خراب شدن........! چه اندیشمندانه فرمود مولای متقیان...... اما ما چگونه ایم...میدانیم ..اما نمیدانیم...شاید کوری دل ،پیله بر چشمانمان تنیده... سالها قبل ، شخصی مشاهده میکند که مردمی علنا گناه میکنند ...شراب مینوشند..حجاب از سر گرفتند...محرمات را نادیده می انگارند.. و شرع خدا را نادیده میگیرند..نزد عارف بزرگ ..علامه کوهستانی که در یکی از مناطق بهشهر زندگی میکردند میروند و گلایه از وضع مردم میکنند....علامه ناراحت شدند و فرمودند..اینها میدانند همه این چیزها را، ولی با توجه به اینکه مجازات ان را میدانند باز اصرار بر زیر پا گذاشتن شرع اسلام دارند....پس به جهنم که می روند به جهنم... ایا سخنی دیگر با این جماعت می شود گفت.....! [ سه شنبه 87/5/1 ] [ 11:32 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح , به شور و احساست نیاز دارد و الگویی که مرا به شور آورد با تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه , مولای متقیان است : و بخصوص جوانی شان بله! خود امیر المومنین در جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر الگو می گرفته اند اما چگونه؟ پیامبر اکرم (ص) و علی(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرهای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان صمیمانه از او تشکر می نمود علی (ع) خود در این باره می فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود))ـ بسیار خوب!تمام این حرف ها درست ! اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟ تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از دیدگان تاریخ!؟ شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع) آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد , دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشد در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر , کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب مشیر علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی (ع) 26 سال داشت , آنجا که در همان اوایل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند لا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقار علی از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها برنده تراست اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیرومند ترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود ضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلین به راستی که چنین جمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟ در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان اورد به راستی که هیچ جوان دیگری , چنین جوانی پر شور و هیجان انگیزی نداشته است همه مردان بزگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنها علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت به خوبی بهره برده , راههای پر پیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده , توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند می دانی ای دوست عزیز : من هم حرفهای تو را می پذیرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشی از زندگی انسان است . چیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. یک الگوی کامل , باید در ان زمینه ها هم حرف برای گفتن داشنه باشد. اینطور نیست ؟ حتما همینطور است و من به تو می گویم که امیر المومنین در آن موارد هم , الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد . آخر تو درباره زندگی امیرامومنین چه فکر کرده ای؟ فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟ یعنی اینطور نبوده است !؟ نه که نبوده است ! حضرت علی (ع) , مردی خوش رو و خندان بوده اند . همیشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد می کرده است . ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه امام علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود؟ پس تفریح علی (ع) چگونه بود؟ علی (ع) کار را تفریح می دانست تفریح او را , مسافرت ,کمک به دیگران ,تحصیل و تدریس , سرودن , نوشتن , حفظ و قرائت قران , مباحثه , نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد . پرداختن به ورزشهای شمشیر بازی , پرتاب نیزه , اسب سواری , کشتی , وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است چقدر جالب بوده است ! احتمالا به دلیل همین دیدگاه امیرالمومنین نسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم , لحظه ای توقف و سکون در ان نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی اش مشابه نبوده است و درست بدلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان شکل دیگری داشت امیر المومنین اهل شوخی و مزاح بود. اما نه شوخی های زننده و بی مزه ! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده هر گاه یکی از یاران و دوستانش را گرفته می دید با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر , مسلمانمی شد. جنگی به پیروزی ختم می شد , غذایی به فقیر می رساند , دل غمدیده ای را شاد می کرد , مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود نکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید , دل مومنی را نشکند و یا با زن و دختر نامحرمی , شوخی نماید علی(ع) و اتباط با زنان و دختران به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نا محرم در جامعه , یکی از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد ان ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه , تندروی ها و کج روی های گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن اگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی , می بینی که حضرت , در سنین جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه ! حتی سلام هم نمی کرد . در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین عمل می نمود , پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود , علی (ع)این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی بود از طرفی پیامبرسه دختر جوان به نامهای زینب , ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند , بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند , اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به کمک دید به یاری او شتافت پس در ارتباط با افراد نامحرم , چیزی که بیش از همه اهمیت دارد نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر است یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است به راستی که کسی چون حضرت علی (ع) , در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست
[ چهارشنبه 87/4/26 ] [ 8:42 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|