ماه و مهر |
از آسمان بچرخان ، چشمی بر این خاک ، موعود ! بر خاک سردی که مانده است این گونه غمناک ، موعود ! بی آفــــــتاب نگاهت ، بی تابـــــــش گاهگــــاهت مانده ست تقــــدیر گل ها در چنگ کــــــــولاک ، موعود ! بر گـــیر فانـــوس ها را ، در یاب کـــابــــوس ها را ! روئیــــــده بر شــانه شـــــهر ، ماران ضـــــــحاک ، موعود ! در این غـــروب غم آهـــنگ ، در بازی زنگ و نیرنگ گویا فقط عشق مانده ست ، چون آینه ، پــــاک ، موعود ! با زخـــــم ، زخم شــــکفته ، با دردهای نگـــفته ، در انتــظار تو مانده ست ، این قلب صد چــــــاک ، موعود ! در کوچه باغان مستی ، تا پنــجمین فصل مستی آکنده از باور تـــــــوست این عـــقل شــــــــکاک ، موعود ! این فصل ، فصل ظـهور است ؛ آینه غرق نور است احساس من پر گشوده است تا اوج افـــــــــلاک ، موعود منبع :از وبلاگ یک دوست [ جمعه 86/6/30 ] [ 4:3 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|