ماه و مهر |
فرهنگ ؛ آداب و رسوم
این آداب و مراسم و ... بیشتر در قدیمترها وجود داشته و هر چه که بزمان حال میرسیم از دامنه و رنگ آنها کاسته شده و تا جائی پیش رفت که دیگر حتی نشانی از بعضی از این آداب در منطقه وجود ندارد. پیشترها این باورها از تولد تا مرگ همراه مردم بوده است. البته دوستانی سوالاتی را مطرح کرده بودند که علت اینکه وضعیت دنیای جدید و کنونی ، بستری مناسب جهت حفظ و انتقال این سنن نمیباشد چیست؟ آیا اصلا ضرورتی دارد یا خیر؟ مهم این نیست که جنبه ارزشی آنرا بحث کنیم ، فقط ریشه یابی این مسئله مهم است؟ آیا چون ارزشهای مقبول اخلاقی نیستند بدست فراموشی سپرده شده اند؟ اگر چنین باشد چه شرائط فرهنگی و فرهنگ اخلاقی جدیدی را جایگزین کرده اند؟ آیا ریشه مادی دارند؟ آیا علم علت است یا تکنولوژی؟ حداقل اهمیت موضوع تحقیق در این خصوص این میتواند باشد که میتوانیم شناختی جامع از فرهنگ نیاکان خویش داشته باشیم و اگر بپذیریم که فرهنگ گذشته ، تصویرگر وضعیت آینده است ؛ لااقل در ریشه یابی این مسائل میتواند مفید باشد. بعض از باورهای منطقه : چشم زخم – فردی که چشم آن باعث چشم زخم میشود و باصطلاح چشمان شوری دارد، چنانچه از کسی یا چیزی تعریف کند ، مخاطب تعریف نگران گشته و برای دفع چشم زخم ، مقداری اسفند دود میکند و با خواندن ادعیه ای از خداوند خواهان رفع چشم زخم یا نظر بد او میشوند . قدیمی تر ها در حین ریختن اسفند داخل آتش میگفتند چشم فلانی کور و....! دعا نویسی – وقتی معمولا از پزشک و دارو و درمان ناامید میشوند ؛ بعضیها نزد دعانویس رفته و دعا نوشته ای را میگیرند و بگردن می بندند یا طبق دستور دعانویس اقداماتی را انجام میدهند. جن و پری - اعتقاداتی مبنی بر اینکه جن و پری و بچه های آنان در روزها یا شبهای یا غروبهای بخصوصی باعث زیان و ضرر و ضربت زدن بچه های آنان میشوند، دارند. این موضوع ریشه مذهبی دارد . مثلا در حلیه المتقین مجلسی این موضوع بصراحت درج شده است. مثلا آب گرم را بدون بسم الله گفتن نمی ریزند و اعتقاد دارند که روی بچه های جن ریخته نشود تا بسوزند و برای تلافی آنها مجبور شوند اذیت کنند و معمولا معتقدند نوع ضربت زدن جن بصورت دیوانگی در بچه های انسانها پیدا میشود. دعای باران یا آفتاب – این هم از جمله مراسمی بود که اجرا میشد. وقتی آسمان در طول مدت زیادی باران نمی بارید، و یا حتی بالعکس موقعی که در اثر زیادی بارش باران مردم باصطلاح بستوه می آمدند. مراسمی را با اشکال خاصی برگزار میکردند. یک نمونه آنرا خود من در ایام طفولیتم شاهد بودم که تعدادی از مردم کیسه ای را گرفته بودند و چوبهائی در دست داشتند و چیزهائی هم روی چوبها نصب کرده بودند و با خواندن اشعاری که باصطلاح ترجیع بند آن " آفتاب بیا " بود ، بخانه سر میزدند و برنج و تخم مرغ و... میگرفتند و طی مراسمی از آن غذا درست کرده و توزیع میکردند و...! سمنو پزان – قدیمترها بیشتر سمنو درست میکردند. سمنوهای بسیار خوشمزه ای هم بود. برای پخت سمنو مردم آدابی را داشتند. نوعی قداست در امر تهیه سمنو وجود داشت و معتقد بودند که فرد ناپاکی نباید به سمنو نظر کند یا سر دیگ سمنو حاضر شود و بشدت هم این موضوع را مراعات میکردند و وسوسه زیادی هم داشتند. باز خود اینجانب شاهد چند مراسم در این خصوص حتی در خانواده خود بوده ام. دانه های انار ؛ را محترم میشمردند و میگفتند که انار چون از میوه های بهشتی است پس حرمت دارد و لذا دانه های انار چنانچه بزمین میریخت انها را دور نمی ریختند و جمع کرده و مصرف میکردند. حتی شعری و ضرب المثلی را هم بعضیها ساخته بودند باینکه ( شبیه به این بیت ) : وقتی افتاد انار؛ حتما آنرا بردار / وقتی افتاد انگور ؛ لگد بزن برود بگور. منظور از این ضرب المثل همان بیان قداست دانه های انار، البته در مقایسه با انگور بوده است. ریزه های نان ؛ را هم بر همین طریق بسیار محترم میشمردند و آنرا از جمله برکتهای خاص خداوند میشمردند. این باور حتی هنوز هم با همان عمق تا حدود زیادی وجود دارد . بصورتی که هیچ کسی بخود اجازه نمیدهد که عمدا روی نان و یا خرده نان لگد نماید. عمق حرمت گذاری به نان در حدی بود که آنرا با چاقو نمی بریدند و حتی با گاز زدن و جدا کردن نان از طریق گاز زدن هم ممانعت میکردند. بانگ مرغ ؛ را شوم میدانستند . منظور مرغ بوده نه خروس. هنگامی که مرغی بانگ میزد ، معمولا آن مرغ را ذبح میکردند و بعضیها هم میرفتند و پیش دعانویس دعا میگرفتند. مادرامه ؛ در هنگام سال تحویل فردی خوش قدمتر از اقوام و خانواده را با این عنوان انتخاب میکردند. این فرد می بایست قبل از تحویل سال نو به بیرون از خانه میرفت و بمحض تحویل سال نو ، او تنها اولین نفری باشد که قدم در داخل خانه و اتاق میگذاشت. چنانچه در آن سال زندگی و بویژه وضعیت مالی و معاش آنها رونق بیشتری میگرفت ، بیشتر به خوش قدمی همین مادرامه مرتبط میدانستند. شهاب دیدن ؛ در آسمان هم خود داستان جالبی داشت. بدینصورت که بعضیها باور داشتند که چنانچه هنگامی یک فرد بتواند در زمان طلوع و غروب یک شهابسنگ در آسمان سه (3 ) صلوات پی در پی بفرستد ، آنوقت هر آرزوئی را بنماید ، برآورده میشود. اما معمولا سرعت شهابسنگ در طلوع و غروب بسیار سریع بوده است و کمتر میتوانستند باین امر توفیق یابند. خود من در ایام کودکی چندین بار این کار را آزمون کرده بودم. وجب کردن ؛ قد افراد را خوب نمیدانستند، و معمولا نمی گذاشتند که برای مقایسه یا تعیین قد کسی او را با وجب اندازه گیری کنند. پریدن چشم ؛ را نشانه آمدن مهمان میگرفتند و وقتی چشم کسی پی در پی باصطلاح می پرید ، منتظر بود که مهمانی بر آنها وارد شود. ردیف شدن استکان ، را هم بر همین سیاق نشانه آمدن مهمان میگرفتند. وقتی بطور تصادفی در هنگام خوردن چای ، استکانها رج و ردیف قرار میگرفتند، این حرف را میزدند. دندان را که می کندند ، حتما آنرا به پشت بام می انداختند و بهیچ وجه آنرا در زمین نمی انداختند. شیر مادر را روی زمین نمی ریختند و بواسطه قداستی که برای شیر مادر قائل بودند سعی داشتند که بزمین نریزد. دست بزرگ رانشانه برکت و بالعکس پای بزرگ را نشانه نکبت فرد میگرفتند. عطسه کردن و صبر کردن؛ چنانچه مشغول کاری بودند و در همان حین عطسه ای می آمد ، حتما مقداری صبر میکردند و بعد به کار مزبور ادامه میدادند. برخورد با سگ ، را در اولین زمان صبح که از خانه بسمت کاری به بیرون میرفتند ، بفال بد میگرفتند. و احتمال میدادند که در آنروز گرفتاری یا دعوا یا ... برای او پیش بیاید. موی سر را که میتراشیدند ، حتما آنرا جمع میکردند و معتقد بودند که نباید پا روی آن گذاشت ، چون موجب سردرد و امثالهم میگردد. بوسیدن پشت گردن را روا نمیدانستند زیرا آنرا باعث قهر کردن افراد میدانستند. خال دست را نشانه حاجی شدن فرد میگرفتند. و میگفتند که هرکه دارد خال دست؛ آن نشانه مکه است! خال پا را هم بر همین سبیل نشانه کربلائی شدن فرد میدانستند. هر که دارد خال پا آن نشانه کربلاست. خال رو را هم نشانه آبرو میدانستند. هر که دارد خال رو ، آن نشانه آبروست. آب پاشیدن پشت سر مسافر ؛ را اکثرا باعث زود و سالم برگشتن مسافر میدانستند. بعضی موقع هم داخل کاسه آب مقداری برنج میریختند و پشت سر مسافر میریختند. چاقو یا یک تکه آهن تیز را در کنار و زیر بالش زن زائو قرار میدادند و معتقد بودند که باعث فراری آل میشود. قفل در را که معمولا بشکل زنجیری بود ، آب میکشیدند و به فردی که از چیزی ترسیده بود میخوراندند و معتقد بودند که بدینطریق ترس او ریخته میشود. ته دیگ را در یک عروسی اگر پسری میخورد ، میگفتند که در روز عروسی این پسر حتما باران میبارد. ماه نو را اگر زن حامله نگاه کند ؛ شاید صورت بچه اش لکه دار شود. در همین باره وقتی حتی دیگران هم به ماه نو نگاه میکردند توصیه میشد که صورت خود را بشویند.
بعضی از خیرخواهی ها در تعارفات
عروسی پسر یا دخترت را بخوریم. منظور غذای عروسی را خوردن است. این دعا معمولا در پایان صرف غذا در هنگام مهمانی ها یا در هنگام دعوت بخوردن غذا از سوی مدعو بیان میشد. سوغات مکه یا کربلا را بخوریم. این دعا هم معمولا در مهمانیها یا هنگام دعوت برای خوردن بیشتر تنقلات بیان میشود. سوغات اماکن متبرکه را معملا از مشهد و کربلا و مکه و... میگفتند و الآن هم موارد دیگه ای را هم بدانها افزوده اند. مالداری برکت؛ این دعا را معمولا هنگامی که با یک دامدار برخورد میکردند که مشغول چرای دام است میگفتند. حق به حقدار برسد ؛ این دعا و امثالهم مثل ای روز رسان بی منت ، شکرت! را معمولا پس از خوردن غذا بویژه در مهمانیها میگفتند. فاتحه نثار اموات صاحبخانه و جمع را معمولا هنگامیکه در خانه ای مهمان بودند و صاحبخانه مرده ای را داشته باشد ، میخوانند. برگرفته از http://sorbon.mihanblog.com/Page-2.ASPX [ چهارشنبه 86/4/13 ] [ 7:45 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|