ماه و مهر |
شریعتی، فریادی از حنجره نسلهادوم آذرماه 1312 در کاهک مزینان از توابع شهرستان سبزوار متولد شد. کودکی جسور و کنجکاو با چشمانی رند، پسر بچه باهوش مرحوم استاد محمدتقی شریعتی خیلی زود با کتابخانه پر از کتاب پدر انس گرفت و به راستی تا پایان عمر کتاب یار مهربانش بود. علی در کتابخانه پربار پدر با آثار مترلینگ، فرانس و هدایت آشنا شد، فلسفه، ادبیات و عرفان دغدغه ذهنیاش بود و خیلی زود یعنی از حدود 13 سالگی تبیین بدیهیترین اصل فلسفی که همانا وجود است ذهن او را با خود آشنا و غور در آثار فلسفی فیلسوفان بزرگ آنچنان این نوجوان مشهدی را مشغول کرد که به قول پدرش: او از همه معلمان خود همراه او وارد «کویر» میشویم و هم نوا با او میگوییم چه رنجی است لذتها را تنها بردن و چه زشت است زیباییها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهندهای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سختتر از کویر است. به ما میگوید که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست. فاطمه همسر علی است، دیدم که فاطمه نیست. فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. فاطمه مادر زینب است باز دیدم که فاطمه نیست. نه اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. «فاطمه فاطمه است.» با «ابوذر» او فهمیدیم که هیچ خردی چون تدبیر و هیچ پارسایی چون خودداری و هیچ نیکویی چون نیکخویی نیست، فریاد زد که «علی حقیقتی است بر گونه اساطیر» زینب شمشیر علی در کام دارد، «حسین وارث آدم است» و «تشیع حزب تمام». او گفت و ما زمزمه میکنیم که عقیدهمان باید از دست عقدهمان مصون بماند. که قدرت تحمل عقیده مخالف باید داشته باشیم. که زندگی کوچکتر از آن است که ما را برنجاند و زشتتر از آن که دلمان بر آن بلرزد هستی تهیتر از آن که به دست آوردنی ما را زبون سازد و ما تهی دستتر از آن که از دست دادنی ما را بترساند. 29 خرداد سال 1356، شریعتی 44 ساله با یادگاری به عظمت کتابهایی ماندگار و بینشی که تقدیم مردم کرد رخت سفر را به سوی ابدیت بست و آرام گرفت چونان که آرزویش بود. او از علی(ع) آموخته بود که مرگ همچون گردنبندی بر گردن دختری جوان برای مرد زیباست. او مرگ را یگانه حادثه صادق، جدی و صمیمی زندگی میدانست و با این حادثه جدی صادق و صمیمی برای همیشه روح بزرگش از زندان تن رها شد. او برای هر آنکس که ایستادگی در برابر ستم و جان دادن در این راه را شهادت میداند، شهید است. معلم شهید!!! امروز 29 خردادماه سال 1386 درست سی سال پس از عروج او یادش را گرامی میداریم. او آرزو داشت که پس از مرگش از گلویش سوتکی سازند، گلویش سوتکی باشد به دست طفلی بازیگوش که او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در آن سخت بفشارد و بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارش را. اما به راستی آیا او را سکوت مرگباری هست؟! نه نمیتواند باشد عقاید و حقطلبی او و کتابهایش فریادی است در حنجره نسلها که از پی هم میآیند. او از حنجره هر انسان دردمندی که مسئولیت عقیده دارد فریاد میزند و اینگونه است که او و یادش همواره زنده میماند. شریعتی: خدایا به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بیهمراه، جهاد بی سلاح، کار بیپاداش، فداکاری در سکوت، دین بیدنیا، مذهب بیعوام، عظمت بینام، خدمت بینان، ایمان بیریا، خوبی بینمور، گستاخی بیخامی، مناعت بیغرور، عشق بیهوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بیآنکه دوست بداند، ارزانی کن. نویسنده متن : مرضیه نصیری از سایت خانواده سبز [ سه شنبه 86/3/29 ] [ 7:48 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|