ماه و مهر |
یک بخش از بخشهای اساسی نهج البلاغه مسایل مربوط به الهیات و ماورائ الطبیعه است. در مجموع خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار در حدود چهل نوبت درباره این مطالب بحث شده است. بحثهای توحیدی نهج البلاغه را شاید بتوان اعجاب انگیزترین بحث های ان دانست ولی بیشتر بحث های نهج البلاغه درباره توحید بحث های تعقلی و فلسفی است. در بحثهای توحیدی تعقلی نهج البلاغه انچه اساس و محور و تکیه گاه همه بحث ها و استدلال ها و استنتاج هاست اطلاق و لاحدی و احاطه ذاتی و قیومی حق است. علی (ع) در این قسمت داد سخن را داده است نه پیش از او و نه بعد از او کسی به او نرسیده است. طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت (ع) و تجزیه و تحلیل ان مسایل که نمونه ان ها و در صدر ان ها نهج البلاغه است سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی در اید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود. تاریخ نشان می دهد که از صدر اسلام شیعه بیش از دیگران به سوی این مسایل گرایش داشته است و در اهل تسنن گروه معتزله که به شیعه نزدیکتر بودند گرایشی بدین جهت داشتند. اولین مسئله اساسی که مطالعه اثار افرینش به تنهایی قادر به جوابگویی ان نیست واجب الوجود بودن و مخلوق نبودن خود ان قدرت ماورا طبیعی است اینه جهان حداکثر این است که نشان دهنده دست توانا و دانایی است که جهان را می گرداند هدف قران تنها این نیست که بدانیم دستی دانا و توانا جهان را می گرداند هدف این است که بدانیم گرداننده الی (الله)است و الله مصداق (لیس کمثله شیئ)است. ذات مستجمع کمالات است و به عبارت دیگر کمال مطلق است و به تعبیر خود قران (له المثل الاعلی) است. قران هرگز معرفت به یگانگی خدا را از طریق مطالعه در نظام خلقت موجودات بدان سان که اصل معرفت به خالق ماورائی را از ان راه تاکید کرده توصیه نکرده است و چنین توصیه ای حیح نبوده است. دایره مسایلی که قران در زمینه مسائل ماورا الطبیعه مطرح کرده است بسیار وسیع تر از ان است که مطالعه در مخلوقات مادی بتواند جوابگوی ان ها باشد. همین ها سبب شد که که مسلمانان گاهی از طریق سیر وسلوک عقلی و فکری دنبال این مسائل را بگیرند. برای هر چیز دو نوع وجود است : وجود فی نفسه و وجود برای ما وجود هر چیزی برای ما وابسته است به ساختمان قوای ادراکی ما است و همچنین به شرایط خاصی که باید باشد و از این رو ظهور نیز بر دو قسم است: ظهور فی نفسه و ظهور برای ما. ذات حق که صرف الوجود و فعلیت محض است وهیچ مکان و هیچ زمان او را محدود نمی کند نسبت به حواس ما باطن است اما او در ذات خود عین ظهور است و همان کمال ظهورش که ناشی از کمال وجودش است سبب خفای او از احوال ماست جهت ظهور و جهت بطون دو ذات او یکی است او از ان جهت پنهان است که در نهایت پیدایی است. انچه در نهج البلاغه پایه و اساس همه بحث ها درباره ذات حق قرار گرفته این است که او هستی مطلق و نامحدود است قید و حق به هیچ وجه در او راه ندارد هیچ مکان و یا زمان و هیچ شیئ از او خالی نیست او با همه چیز است ولی هیچ چیز با او نیست و چون مطلق و بی حد است بر همه چیز حتی بر زمان و بر عدد و بر حد و اندازه (ماهیت) تقدم دارد یعنی زمان و مکان و عدد و حد و اندازه در مرتبه افعال اوست و از فعل و صنع او انتزاع می شود همه چیز از اوست و بازگشت همه چیز به اوست. [ پنج شنبه 93/3/15 ] [ 12:0 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|