فصل امتحانات تموم شد.جمعه هم مدرسمون مجری برگزاری ازمون ورودی نمونه دولتیه.فاطمه زهرا هم(دخترم) شرکت میکنه.البته مکان ازمون اونا جای دیگس.
امسال هم شاید با این مدرسه هم خداحافظی کنم برم مدیر یه مدرسه دیگه بشم.امروز با دوستام در مدرسه حسابی یه گردگیری کاغذی کردیم.خانوم جباری خدمتگذار مدرسه خیلی ناراحت بود.دیگه بچه ها نیستن و ما ها هم حالا هفته ایی دوروز میایم مدرسه و اون حسابی تنها میشه.اون میمونه و بوفه ی بدون مشتریهاش.
زنگای تفریح خیل عظیم بچه ها بودن و صف کشیدن جلو بوفه ی خانوم جباری.فرصت سرخاروندن نداشت .من خیلی خوش شانس بودم که در این مدرسه یه نیروی خارق العاده مثل خانوم جباری داشتم.15 ساله نیروی انجمنی مدرسه است.اما هنوز هیچ کاری از طرف اداره براش انجام نشد.شاید چون کسی رو جز خدا نداره.یه شوهر زوار در رفته هم داره که توی جبهه شیمیایی شده و الان داره نشانه هاش بروز میکنه.رفته دنبال مدارکش اما او بیمارستانی که توش در ایام جنگ بستری بوده دیگه اثری ازش نیست تا یه سرنخی داشته باشه.
فعلا از طرف اداره یه قولهایی بهش دادن .اخه دیگه روشون نمیشه بهش جواب رد بدن.اخه بعضی ها یه دفعه اومدن استخدام شدن که ادم میمونه چی بگه..................
الان هم یه تسبیح دستشه و هرروز هزار تا صلوات نذر کرده برای 14 روز به نیت 14 معصوم تا حاجتش روا بشه.ما هم براش دعا میکنیم .شما هم براش دعا کنین.
