سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه و مهر
 
قالب وبلاگ

بدون اجازه پدرش به جبهه رفت 17 سالش بود ولی ریزه بود .به جز او 4 پسر دیگر داشت ولی دوست نداشت هیچ کدامشان تو انقلاب وجنگ نقشی داشته باشند.

وقتی فهمید که حبل المتین به جبهه رفت پیغام داد یا برمیگرده ویا دیگه به خونه نمیاد.

ولی  برای حبل المتین عشق به جبهه وامام دلگرمیش بودوباعث ماندگاریش.

پدرش مخالف هرچی انقلاب  ومسایل سیاسی بود.زیاد از امام خوشش نمی اومد و مخالف روحانیون بود.

تا اینکه

یه شب خواب دید وهمون خواب نگرششو تغیر داد.

خواب دید تو یه گرداب گرفتار شده وهر چی صدا میزنه کسی به دادش نمیرسه.تو همین دست وپا زدنها و فریاد کشیدنها یه سید نورانی رو میبینه که دستشو دراز کرد به سمتش اورد وازش میخواد که دستشو بگیره  تا نجاتش بده.

ازش میپرسه: شما کی هستین اون سید میگن : همونی که ازش نفرت داری .همونی که ازش به خوبی یاد نمیکنی وباهاش بدی وبعد دستشو میگیره و نجاتش میده. وقتی صورتشو نگاه میکنه حضرت امام رو میبینه واز خواب بلند میشه ووبعد تبدیل به یکی از عاشقان حضرت امام میشه .

از اون به بعد دیگه مخالف جبهه رفتن حبل المتین نشد.

الان حبل المتین یه جانباز شیمیاییه .خودش وخانوادش عاشق انقلاب و امام هستند.

سالگرد ارتحال بنیانگزار کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی رحمه الله علیه بر همه عاشقان کویش تسلیت باد


[ شنبه 86/3/12 ] [ 7:29 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

با ماه و مهر همسفر جاده های اسمانی باشید.
لینک دوستان
امکانات وب
head> یه خواب یک خاطره - ماه و مهر