ماه و مهر |
ملکا، ما را از دام «هوی» رهایی ده و به راه هدی رهنمایی کن . همه به غفلت خفته ایم و به حیرت آشفته، به کرامت مددی فرست، به عنایت نظری فرمای که کاری از دست رفته داریم و پایی در گل فرومانده . مدت عمر عزیز منقضی شد، فرصت وقت شریف مغتنم نیامد . نه بضاعت طاعتی در کف می بینم، نه توفیق عبادتی در خود ، جهانی گناه آورده ایم و در تو پناه؛ «امَّن یُجیبُ المُضطـَرَ اذا دَعاهُ وَ یَکشفُ السوء»، و سپاس و ستایش تو را درخور است که مشت خاک را جان پاک دادی و گوهر دل در پیکر تن نهادی و خرد را در عالم جان مالک امر و فرمان کردی و دانش را در ملک خرد مطاع و مبسوط الید داشتی، پس مایه توانایی مرتب نمودی که پنجه دانش قوی کند و احکام خرد به امضا رساند تا حدود حواس و قوا از هجوم هوس و هوی محفوظ ماند و خانه دل از تعرض بیگانه محروس؛ سُبحانـَکَ رَب البیت تـَبارَکتَ وَ تعالـَیت. و هر یکی از اینها بر ما نعمتی است و مارا از تو منتی که شکر آن در بیان نگنجد و شرح آن از زبان نیاید. یارب ! چنانکه نعمت روان کردی، مکنت توانایی کرامت فرمای که شکر نعمت گزاریم و باب رحمتها گشاییم. الهی و ربی و سیدی، همه را چشم امید به درگاه تو باز است و دست نیاز به رحمت تو دراز. ما بندگان عاصی که بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم . اگرچه هر چه ناکردنی بود کردیم و هرگز بر جرم خویش عذری پیش نیاوردیم، تا نقش «لاتقنطوا» حرز قلوب داریم و عین یقین به «ان الله یغفرالذنوب»، اگر اطباق آفاق به کبایر زلات انباشته سازیم و جراید ایام به جرایم آثام بنگاشته، شاید که به افزونی لطف تو از انبوه جرم خود باک نداریم . از تو فضل و مکرمت زیبد و از ما عجز و مسکنت . از عبد ذلیل جز خطا نیاید و بر رب جلیل جز عطا نشاید . عبادت بندگان عذر و پوزش است و خاصه خداوندان عفو و بخشش: باران عفو بار، بر این کشت، سالهاست تا بر امید قطره باران نشسته ایم نقل از کتاب «نهضت ادبی در عصر قاجار»، به قلم «ابراهیم صفایی»، با کمی تلخیص [ دوشنبه 87/5/21 ] [ 11:18 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|