ماه و مهر |
در پی حرکت مشاعره ایی چند تن از بلاگرهای فرهنگی و اجابت دعوت خواهرم،دوستم، همکارم خانم ملک محمد از دیوان شمس تبریزی حضرت مولانا ،شعری را تقدیم میکنم.. بزم شراب لعل و خرابات و کافری ملک قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست زیرا که افریده نباشد قلندری تا کی عطارد از زحل ارد مدبری مریخ نیز چند زند زخم خنجری تا چند نعل ریز کند پیک ماه نیز تا چند زهره بخش کند جام احمری تا چند افتاب بتف مطبخی کند بازار تنگ دارد بر خلق مشتری تا چند اب ریزد دولاب اسمان تا چند اب نشف کند برج اذری تا چند شب پناه حریفان بد شود تا چند روز پرده درد بر مستری تا چند دی بر ارد از باغها دمار تا کی بهار دوزد دیباج اخضری زین فرقت و غریبی طبعم ملول شد ای مرغ روح وقت نیامد که بر پری وین پر شکسته پر خون خویش را سوی جناب مالک و مخدوم خود بری ای اب و روغنی که گرفتار امدی با انچه در دلست نگویی چه در خوری
[ جمعه 87/1/23 ] [ 7:18 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|