ماه و مهر |
ادمها گاهی فراموش میکنند یه نگاه با بالا بندازن، اسمونو میگم. ادمها گاهی از یادشون میره که میتو نن پرواز کنند. گاهی یادشون میره که می تونن به روی هم لبخند بزنن. میبینی، گهگاهی چشما، تو هم می افته ولی زود غریبی میاد جاش و روی برگردونده میشه.... بیاین یه قرار تو اسمون بزاریم. هر شب به ستاره های اسمون نگاه کنیم و برای هر دوستمون یه ستاره نشون کنیم. طوری که برا خودمون ستاره کم بیاد. صبح که از خواب پاشدیم همه وجودمون ستاره ایی باشه. از اسمون بگیم از ابرا از ماه ،خورشید. از باد وبارون ، از زیباییهایی که دور برمون موج میزنه ، فکر نمکنین ما خیلی داریم از اسمون عقب می افتیم..... فکر نمیکنین اسمون از دور دستا هم داره از نظر دور میشه.................... فکر میکنم ستاره ها هم با ما غریب شدن اخه از یادشون بردیم............. دیگه تو حرفامون ......چیزای دیگه جاشونو گرفته............... روز بروز داریم سنگی میشیم.......... فرصت نمیکنیم قصه های یادگاری مادر بزرگامونو زیر اسمون پر ستاره ، برا ستاره های اسمون دلمون تعریف کنیم................ کجا داریم میریم................................ یه ایست بازرسی لازمه................نه.... بیاین یه قرار تو اسمون بزاریم.............. [ پنج شنبه 86/12/2 ] [ 11:23 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|