ماه و مهر |
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز... و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟ چه قدر دلخورم از این جهان بیموعود جهان سه نقطهی پوچی است، خالی از نامت همه پناه گرفتند در پی «هرگز» ولی تو «حتما»ی و اتفاق میافتی!
[ جمعه 86/9/9 ] [ 10:27 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
آنها که هستى و زندگىشان را در رفتنها دیدهاند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، اینها در این جریان، در این حرکت، در این رفتن، با مانعها و درگیرىهایى روبرو مىشوند؛ مانعها و درگیرىهایى که همه جا خانه گرفتهاند، در درون آنها، در خانه آنها، در محل و شهر و جامعه و در تمام جبههها.
این درگیرىهاى مستمر، ناچار بحرانها، التهابها، اضطرابها و زلزلههایى، به وجود مىآورند و روحها هرچند به قدرت کوهها باشند، با چنین زلزلههایى همراه خواهند شد. و در این حرکت و در این درگیرىهاى وسیع و در کنار تحولها و تغیرهاى مستمر، آنها که در کنار متغیرها لرزیدهاند و زیر و رو شدهاند، ناچار به ثابت و حق؛ به الله نزدیک مىشوند و اوست که آنها را به ثبات مىرساند و به آنها امن را مىبخشد، که : ان المتقین فى مقام امین و یثبت الله الذین آمنو بالقول الثابت سرچشمه اصلى این قطرههاى امن و امان دو چیز است : یکى قرآن و دیگر پیوند و دعا. این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد که تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده است. کسانى که به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیدهاند به چنین عوامل ثباتى هم نیازمند نیستند. قرآن قرآن را گاهى براى رسیدن به تسلط و آشنا شدن با تمامش مىخوانیم، در این مرحله باید قرائت زیاد باشد و مستمر تا آنجا که قرآن همچون سرودى آشنا در تو جریان بگیرد. پس از مرحلهى تسلط، مرحلهى تثبیت و بهره بردارى، در هنگام تزلزلهاست. ناچار آنها که بر دو مرحلهی آیه مسلط هستند، هنگام بحران آیهاى را مىبینند که در آنها بزرگ شده و بر آنها جلوه کرده و تمام وجود آنها را گرفته است . شاید اوایل بلوغم بود که کارهایم را حساب مىکردم و قلههایم را تخمین مىزدم و راهم را ارزیابى مىکردم. و پس از این همه به خودم رو مىآورم که چه دارم. در این هنگام به امکانات و وابستگىها از قدرت و ثروت و دوستها و خویشها و حتى دست و پا و مغز و شعور و استعدادهاى خودم فکر مىکردم و مىدیدم که اینها چقدر هنگام احتیاج از من دور مىشوند. اینگونه قرآن خواندن است که تو را ثبات مىدهد و به امن مىرساند تا در اوج بحران آرم باشى و در متن معرکه چون کوه. و مىدیدم قدرتهایى که به ضعف رسیدند. و بهارهایى که پاییزشان رسید. و مىدیدم که تمام خلق زنده را من باید همراهى کنم . خلقى که دو دسته اند: یا نمىخواهند کارى کنند و یا نمىتوانند. با این دیدارها از قلهها و راه هاى دشوار و از این نیروها و همراههاى بى خیال، سرم گیج مىرفت و وحشت، توانم را مىگرفت که چگونه با این مردهها و ثروت و قدرت و دوستها و خویشها و و و... کارم و راهم را شروع کنم؟ پس از این دیدارها و وحشتها و تنهایىها، گویا این آیه دوباره و تازه نازل شده باشد، در من بزرگ مىشد. گویا از تمام هستى مىشنیدى که اگر ضعیفى و تکیهگاه مىخواهى توکل ... توکل على الهى الذى لایموت . (1) بر زندهى که نمىمیرد، بر شنوایى که نزدیک است و جواب مىدهد تکیهکن. راستى که قدرت و نیروى این تکیهگاه، قدرت دیگرى است حتى در برابر شکستها از پا نمىنشیند؛ چون براى تو مهم درست رفتن و با او رفتن است. و آنها که این گونه شروع مىکنند با شروعشان رسیدهاند و پیروزى و شکستشان یکى است و سود و زیانشان برابر. اینگونه قرآن خواندن است که تو را ثبات مىدهد و به امن مىرساند تا در اوج بحران آرم باشى و در متن معرکه چون کوه. همچون رسول که بدون سلاح نزدیکترین افراد به دشمن بود و آسمانى بود که هیچ ابرى او را نمى پوشاند. این على است که مىگوید: اذا حمى الوطیس لذنا برسول الله. (2) هنگامى که تنور جنگ گرم مىشد، ما به رسول پناه مىآوردیم و در این برج عظیم امن و در این قلهى بزرگ امان، آرام مىگرفتیم، که رسول با قرآن به ثبات رسیده بود و آیهها که در جایگاههاى مناسب و قطعه قطعه نازل مىشدند، او را به ثبات و امن رسانده بودند. دشمنها مىگفتند: چرا قرآن یک باره نازل نمىشود؟ گویا از تمام هستى مىشنیدى که اگر ضعیفى و تکیهگاه مىخواهى توکل ... توکل على الهى الذى لایموت . (1) بر زندهى که نمىمیرد، بر شنوایى که نزدیک است و جواب مىدهد تکیهکن. د و تکه تکه مىآید. این گونه تنزیل به خاطر این است که سینه و قلب رسول را آرام کند؛ کذالک لنثبت به فؤ ادک و رتلناه ترتیلا.(3) کسانى که تمام قرآن را در خود جارى ساختهاند، در لحظههاى مناسب، آیههاى لازم، در آنها جان مىگیرد و آنها را جان مىدهد و زنده مىکند و گویا دوباره بر آنها نازل مىگردد. قرائت مستمر قرآن و قرائت ترتیل قرآن دو مرحلهى نیازمند به یکدیگر هستند، مادام که آن تسلط بدست نیامده باشد، این تثبیت و ترتیل آیهها در تو شکل نمىگیرد و در اینجاست که باید دیگرى براى تو آیههای مناسب را تلاوت کند و در هنگام مناسب آن را بر تو بخواند، که تو خودت آن مرحله را نگذراندهاى. [ دوشنبه 86/9/5 ] [ 9:47 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
اقا جان سلام سلامی از دل یک منتظر سلامی به وسعت تمام دریاها ی زمین به زیبایی لاله و به خوشبویی یاس ونرگس اقای زیباییها سلام مسافر غریبستان دلهای گنه گرفته ما سلام. اقای ما امام خوبیها . سلام این دلشکسته از تیر غفلتهای ابن روزگار نامراد را بپذیر امام خوبم سالهاست که نامت هماره برلبهای این گنهکار جاریست وتو چه زیبا لطفت را شامل حالم میکردی سالهاست که در استانت جیره خوار رحمت توام وتو چه زیبا راهم دادی این همه لطف این همه بزرگی ادم خجالتش میاید وقتی میبینیم که هنوز تو غایبی چه می گویم ما ییم که هنوز از تو غایبیم اقای خوبم امشب شب شهادت بابایتان است وشروع خلافت شما بیا بیا که سوختیم زهجر روی ماه تو بیا اقا جان بیا که جز خدا وشما کسی نمیتواند صلح ودوستی را به بشر هدیه کند خسته شدیم اقا خسته. از روزی که انسانیت را مزه کرده ایم هر روز شاهد ظلم ظالمان ومظلومیت انسانهای بی گناهی هستیم که قربانی طمع عده ای شیطان صفت هستند.چرا اقا چرا نمی ایی ؟ یعنی باور کنیم که این انسانهایی که هرروز از زمانه و روزگاز ناله ها دارند منتظر تو نیستند اگر هستند جمعیتشان انقدر نیست که اسباب ظهورت را کافی باشند ؟ چه صبری شما دارید؟ اقا جان بیا ما که هرروز بر لب دعای اللهم عجل لولیک الفرج را داریم مگر میشود کسی باشد که خواهان ظهورت نباشد با اینهمه نامردی نامردان روزگار؟ اقا جان ای ارزوی ازادگان جهان بیا خدایا میشود روزی چشم باز کنیم وندای انا المهدی ازاسمان ابی تو بشنویم؟ میشود روزی بیاید که دیگر اشک غم فریاد های بغض گرفته ناله های خاموش جنگ کشتار و.... در قاموس بشریت وجود نداشته باشد ؟ خدایا راضی نشو که اینقدر احساسهای شادی اور ما نیز از ما گرفته شود . خدایا نگذار شیطلن نفسمان این قدر مروت را نیز از ما بربایدکه اقایمان را نخواهیم. خدایا ما را ببخش ودر فرج وظهور اقایمان تعجیل عنایت بفرما. تا بکی بار فراق تو کشیدن مهدی نام نو بردن وروی تو ندیدن مهدی می زند دشمن تو طعنه به ما منتظران تا کی از دشمن تو طعنه شنیدن مهدی [ سه شنبه 86/1/7 ] [ 11:6 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
سال نو با همه چشم انتظاری می اید بوی بهار را همه جا میشود احساس کرد .مخصو صا تو شهر ما که یک شهر شمالی است. طراوت وزیبایی بدانسان به روحت نفوذ می کند که مست عظمت وشکوه خالق ان می شوی. راستی این حدیث را از پیامبر اعظم صلی الله علیه واله شنیدید که هنگامی که بهار را می بینید به یاد روز قیامت بیفتید . وهمه وجه تشابه ان را می دانید. راستی این مقدمه ای بود برای بحثم که ما چقدر از دین خود شناخت داریم ؟ یکی از دوستان که دبیر زبان انگلیسی است امروز در مدرسه صحبت میکرد : سال 79 برای حج به مکه رفتم دختر جوان مصری را دیدم که گوشه ای از مسجدالحرام مشغول زیارت بود . خیلی علاقه به این داشتم که از عقاید هم دینان خود در دیگر کشور ها سر در بیاورم . نزدیک رفتم وبعد سلام باب گفتگو در باره این موضوع را با او باز کردم . حرف قشنگی درباره اعتقاداتمان زد. گفت : 1500سال از ظهور دینمان میگذرد طبیعی است که در طول این چند سال تغیراتی در ظاهر بوجود اید ولی همه اعتقادات اساسی ما یکی است.این اختلافات بین مذاهب اسلامی نباید باعث دشمنی ما شود. بعد درباره اعمال عبادی خود گفت که ما هر روز 50 ایه از قران را می خوانیم وبعد کار روزانه خودرا اغاز میکنیم . نمازهایمان نیز اول وقت ادا میکنیم . با یک زن کوزوویی که همسرش طلبه علوم دینی در عربستان بود نیز صحبت کردم. عقاید وحشتناکی نسبت به ما ایرانیها داشت. اصلا مارا نامسلمان می پنداشت. میگفت شما نسبت به علی علیه اسلام و فرزندانش بیشتر از پیامبر احترام قائلید.زیرا هر وقت می خواهید کاری انجام دهید می گویید یا علی یا اینکه شما بت پرستید زیرا در و دیوار وسنگ را می بوسید وگریه میکنید . یا چرا بعد سلام نماز( به حالت مسخره ادای ان هم را در میاورد) دستانتان را بالا و پایین میاورید مگر پیامبر این کار را انجام میداد ؟ من در جواب گفتم مگر شما غیر این را دیدید ؟ گفت نه ؟گفتم پس چه؟ بعد گفت شما اگر پیامبر را دوست دارید بگو چند حدیث از پیامبر بلدید؟ والی اخر................................. با این همه تفاصیل می خواهم بگویم میزان شناخت ما از دین ومذهبمان می تواند در اثبات کردن اعمال دینی وعقاید ما به ما کمک کند . اگر این همکار ما مطالعا ت خوبی در این زمینه داشت میتوانست به خیلی از افکار ان خانم اروپایی که همه ناشی از تبلیغات مسموم کننده مخالفان اسلام وصهیونیستهاست پاسخ دهد. راستی ما چند حدیث از پیامبر مهر و رحمت خود بلدیم.یا درشبانه روز چقدر قران می خوانیم ؟ چقدر کوله بار معنوی خود را از اطلاعات دینی انبار میکنیم؟ اگر انشاءالله گذر ما به همچنین ادمهایی خورد میتوانیم از عشق خود به پیامبر والش از امام زمانمان خوب دفاع کرده یا حداقل از پس جواب انها براییم؟ مسئله دیگر دانستن یک زبان خارجی است که این وقتها برای انتقال مفاهیم بدرد ادم می خورد. [ دوشنبه 85/12/21 ] [ 11:2 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
دامان خرابات نشینان همه پاک است تر دامنی ماست که تا دامن خاک است محبت از میان بردن خواستن هاست و سوزاندن جمیع صفات و نیاز برترین عبادات بردباری است و سکوت وانتظار فرج عارفی را پرسیدند صبح چگونه از خواب برخواستی؟گفت تاسف خواران بر دیروز نفرت داران بر امروز امید واران به [ پنج شنبه 85/12/3 ] [ 1:5 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که اول ظلم میدیدم از این مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیباییش ویرانه می کردم. اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه چند بزم گرم وعیش و نوش میدیدم نخستین نعره ی مستانه را خاموش اندم بر لب پیمانه میکردم . که میدیدم یکی عریان ولرزان دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین زمین و اسمان را واژگون مستانه می کردم . عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز افرین را کوه به کوه اواره و دیوانه میکردم. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم عجب صبری خدا دارد چرا من جای او باشم . همین بهتر که او در جای خود بنشسته وتاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق را دارد ونه من بجای او بودم یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم عجب صبری خدا دارد [ جمعه 85/11/27 ] [ 6:37 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
ساعت انشاء بود وچنین گفت معلم با ما بچه ها گوش کنید نظر من اینست : شهدا خورشیدند . مرتضی گفت : شهید چون شقایق سرخ است. دانش اموزی گفت :چون چراغی ست که در خانه ما میسوزد. کسی دیگرگفت : ان درختی است که در باغچه ما میروید. دیگری گفت : شهید داستانی ست پراز حادثه و زیبایی. مصطفی گفت شهید مثل یک نمره بیست داخل قلب من و تو میماند [ سه شنبه 85/11/24 ] [ 11:23 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
تقدیم به مردم مظلوم فلسطین ایا خون بر زمین می خشکد وقتی در هر خانه ای ماتمی برپاست ودر هر گوشه ای ودر هر کوچه ای اتش کینه هازبا نه می کشد. کشتارها به پایان نمیرسد .شرطی است میان جلاد ها و ارتشها. مرا سرزنش می کنی که چرا اشک می ریزم ومن تعجب می کنم که چرا خون نمی گریم؟ روزها ی ما یا گذشته ای دردناک است یا اینده ای که خورشیدش مرده است. وامروزمان شبی است که نه ماهی در انست ونه ستاره ای وایا پس از پراکندگی باید لبخند بزنیم ایا دردناک نیست که راه رهایی را به روی تو می بندند. ای وطنی که از دست رفتی به خاطر وضعی پوچ خوابت را میبینم. پروردگارا ایا رحم نمیکنی ؟ ای وطن ارزوها فدایت شوم . شهیدی وسربلند که تسلیم نمی شوی . به روی زخمت باند بی اعتنایی بسته اند وزخم خونریزی میکند . خونریزی بی پایانی که جلاد و اشغالگران را غرق خواهد کرد وسیلی خواهد شد تا انان را بیرون راند . مشکل است فهمیدن خونخواهی ملتها مشکل است فهمیدن این خونها. [ سه شنبه 85/11/24 ] [ 10:26 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
بنام انکه همیشه ناظر ماست. جوان .ایا تا بحال به این کلمه خوب اندیشیدهای.چه دنیای شلوغ وسردر کمی. خیلی ها از ان کمال استفاده را می کنند و خیلی ها هم ........ جوانی دنیایی عالی ست .پر از شو ر وعشق بعضی ها از بس مشغولش می شوند افریدگار انرا هم فراموش می کنند بقول معروف نا خلف می شوند. پرده زندگی را عوض می کنند. حجاب جلوی چشمای انها را می گیردوبیراهه میروند . راستی جرا؟ ایا موافقید که میگویند
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری ست ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار [ دوشنبه 85/11/23 ] [ 11:21 صبح ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
امروز 22بهمن است از بزرگی این روز همه خبر دارید. صبح بچه های مدرسه واعضای جلسه قران نیز امده بودند روی هم رفته 2 تا مینی بوس بودیم. چند تا پلا کارد هم درست کرده بودم دادم دست بچه ها . قاطی جمعیت شده بودیم .همه شعار میدادیم . حضور زنان وبچه ها خیلی چشمگیر بود. با خودم گفتم چطوری وچه رمزی تو این جمعیتهاست که ضامن سلامتی انقلاب ماست. لبریز از غرور شدم . بخود بالیدم که ایرانی سرفرازم. چه حیف که بعضی ها خودشان را دراین مواقع کنار می کشند .تا کی ....... [ یکشنبه 85/11/22 ] [ 3:20 عصر ] [ فارا عطایی ]
[ نظر ]
|