سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه و مهر
 
قالب وبلاگ

22بهمن امسال نیز با همه فراز و نشیب های 8 ماهه ی ان تمام شد و برگ زرین پایانی ان افتخاری دیگر بر البوم افتخارات این مردم افزورده شد.

شب 22 بهمن با بچه ها به حیاط منزل رفتیم و الله اکبر گفتیم.صدای الله اکبر در همه جا می پیچیداز همه جا به گوش می رسید.

دیروز هم با جمعی از بچه های مدرسه به راهپیمایی رفتیم .بارون الهی هم می بارید.سردی هوا احساس نمی شد.

دانش اموزان با شور شوق شعار میدادند.

مرگ بر امریکا .مرگ بر اسرائیل.

ای رهبر ازاده .اماده ایم اماده

واقعا این  راهپیمایی ها یک امتحان و ازمون است.اگر این انسجام و اتحاد نباشد معلوم نیست فردای این کشور چگونه رقم خواهد خورد.

در مسیر باز گشت مردمی را دیدم ارام مشغول کار و زندگیشان بودند.

عده ی زیادی در بازار هفتگی منطقه زیر باران مشغول خرید بودند.

خدا را شکر کردم که من و خانواده ام مسئولیت خود را مبنی بر حضور در راهپیمایی انجام دادم و

 از قافله یاران انقلاب جا نماندم و مطیع کلام رهبرم بودم.

افتخار میکنم و از خدا میخواهم تا اخرین نفسم از مسیر ولایت جدا نشوم و عاقبت به خیر شوم و

 رفاه طلبی و بیدردی و بی غیرتی نسبت به سرنوشت کشورم

به سراغم نیاید و فرزندانم را در سایه همین روش تربیت نمایم.امین یا رب العالمین.


[ جمعه 88/11/23 ] [ 10:49 صبح ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]
 استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی »

 « استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی »

   « خمینی خمینی ـ  تو وارث حسینی »

  « روز همه شیعیان شام غریبان شده ـ صحن امام هشتم گلوله باران شده »

  « ماه محرم آمد ـ  ماه حسین و قرآن، ماهی که هر مجاهد ـ باید رود به میدان »

 «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «الله‌اکبر، خمینی رهبر»

  قتلگه پهلوی، ‌ژاله تهران شده
قتلگه پهلوی، ‌تمام ایران شده
ارتش بگو جواب گل گلوله ‌است؟

  دانـشـگـاه، دانـشـگـاه
مزدور به خون کشیده
دانـشـجـو، دانـشـجـو
در خـون خود غلتیـده
این است شعار ملت  دانشـجـو شهـادتت مبارک
کشتار دانشجویان به‌ دست‌ شاه جلاد
خواستـه آنان بود برچیـدن استبداد

 

 وقتی در پانزدهم آبان ماه سال 57 شاه طی پیامی از رادیو و تلویزیون خطاب به ملت ایران گفت: من پیام انقلاب شما را شنیدم و سعی می‌کنم که اشتباهات گذشته را جبران نمایم. از آنجایی که توبه شاه به مثابه توبه گرگ تلقی می‌شد و معنای آن این بود که اگر مردم این توبه را بپذیرند باز هم باید در زیر سلطه نظام فاسد مشروطه سلطنتی زندگی کرده و سال‌های دیگر از آرمان‌های خود چشم بپوشند. این رخداد در تضاد با آرمان‌های مردم قرار گرفت و تبدبل به شعار شد و در تظاهرات روزهای بعد از زبان مردم جاری گردید.
مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
آب وضــوش خــون جـوانـان شــده
مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
روز و شب مسلمین شام غریبان شده 
 یا حجه بن الحسن دل‌ها پریشان شده
قبـر امام هشتـم گلوله‌باران شـده
مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
قبـر امام هشتـم گلوله‌باران شـده
مشهد مقـدس را، گنبـد حضرت را
مسجد کرمان را، رکس آبادان (4) را
ژالـه تهران را، شاه به آتش کشید
بـه آتــشــش مـی‌کـشــیــم
 کـابـیـنـه نـظـامـی
شکست شاه خائن
این دولـت نظـامی
نـابـود بایـد گـردد
این دولت نظـامـی
نشانه سقـوط است
  

ازهـاری بیـچـاره
‌ای سگ چهار ستاره
بازم بـگـو نـواره
نـوار که پا نـداره
چشمای تو خماره
 تاسـوعا قـرار ما
عاشـورا قیام ما
عاشورا، عاشورا
قـیـام مـلی مـا
عـاشـورای حـسـیـنــی
پـیـــروزی خـمــیـنـی
ای وارثین راه حسینی
ای پیروان امام خمینی
یاری کنیـد در محـو این صدا و تصـویر
بلند‌گوی استبداد است این بانک تزویر
با ملت ما همراه می ‌ـ گو ـ ییم
مرگ بر شـاه، مرگ ـ بر ـ شـاه
 کابینه بختیار یک حیله جدید است
برنامه خمینی، برچیدن یزید است

   بخـتیـار، بخـتیـار، ز خـوبیـت دم مـزن
می‌شناسند تو را ز کودک و مرد و زن
نـه مـرغ طـوفـانـی، ‌نـه مــوج دریـایــی
تو گرگ خونخـواری، تـو نوکـر شـاهی

 تو که دم می‌زنی ز دین و آیین ما
پس چرا می‌کنی حمایت از حکم شاه؟
نه مـرغ طوفـانی، ‌نـه مـوج دریـایـی
تو گـرگ خونخـواری تو موج فحشـایی
 ایـن شاه امـریکایی در حالت مـردن است
این رژیم پهلوی در حال جان کندن است

دسـت و پـا می‌زنـد، جـون خـود می‌کنـد
مرگ بر شاه، مرگ بر شـاه، مرگ بر شـاه
ایـن دولـت بخـتیـار دولت ظلم و زور است
با بـودن پهلـوی نخسـت وزیر مـزدور است
مرگ بر شاه، مرگ بر شـاه، مرگ بر شـاه

 ای شـاه بی‌غیــرت
بگیـرد جان تو ملت
ولی آهسته آهسته
بختیـار بی‌غیرت
بگیـرد جان تو ملت
ولی آهسته آهسته

ز خلق ایران هش‍‍‍ـدار
به شاهپور بخــــتیار
تـاجـر سـرمـــایه‌دار
ناجی شاه خونخــوار
نمی‌دهیـم اختیــــار
مرگ به هر سازشکار

ای خمیـنی تـویی رهنـمای مـا
رهـبــــر زنـــده و بــا وفـــای مـــا
برلبم این سرود، برخمینی درود
مرگ بر بختیار نوکر جـیره‌خوار
می‌کشیـم مـا هـمـه انتـظـار تـو
می‌کنـیـم جمـلـگی جـان نثـار تـو
برلبم این سرود، برخمینی درود
مرگ بر بختیار، نوکر جیره خوار

کابیـنـه بختـیـار نابـود بایـد گردد
جمهوری اسلامی ایجاد باید گردد؟  

نه شاه می‌خوایم نه بختیار
رهبـر می‌خـوایم با اختیـار
مـرگ بـر شـاه و بخـتیــار
نه شاه می‌‌خوایم نه بختیار
خمـیـنیـه صـاحـب اختـیـار
مـرگ بـر شـاه و بـخـتـیـار
مردم شعار می‌دادند:
بختیـار، تـو عصـای ضحاکی
برو گمشو‌ ای نوکر تریاکی  
مرگ بر بختیار
نوکر بی‌اختیار منافق تازه‌کار

 بختیـار، تـو عصـای ضحاکی
ما مسلمین پیوسته در جوش و خروشیم
ما جز خمینی، رهبر نداریم
فرمـانروایی، دیگـر نـداریم
از هـمـت او ســـرفــرازیــم
منتخب او را ما قبول داریم
بنـد اسـارت را خمینی پاره کرده
جان‌ها فدایش، درد ما را چاره کرده 
  ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم نخست وزیر عوض میشه
ما می‌گیـم خـر نمی‌خـوایم، پالون خر عوض میـشه
نه شـاه می‌خـوایم نه شاهپور لعـنت به هر دو مـزدور

  به کوچه پس کوچه‌های امیرآباد رسیده‌ بودم که روی دیوارهای آن نوشته شده‌ بود:
ما بچه‌های امیرآباد هستیم
شـاه را بـه طـویلـه بسـتیـم
از بـس که عرعـر کرد
بختـیار رو خــر کــرد
بختـیار شیـره‌کـــش
بایـد بـــره مـراکـش
این است شعار بختیار
منـقل و وافـور رو بیار 
شاه فراری شده
سوار گاری شده
شـاه فــراری مـی‌شــود
حکومت اسلامی می‌شود
حـرف حـق گفتنیه
این پهلوی رفتنیه
شاه به جز خودکشی چاره دگر ندارد
 کشـور مـا، کشـور اسلامیـه
نهضت ما، نهضت قرآنیه
یکدل و یک صدا، می‌دهیم این ندا
مـرگ بر شاه (3) مـرگ ـ بر ـ شاه
رهبـر ما خمیـنی بت‌شـکن
داده ندا به مردم این وطن
ایـن رژیـم پـلـیــد اســت
بــد‌تــر از یــزیــد اســت
مرگ بر این شاه (3) مرگ ـ بر ـ شاه
کـودک دبستـان، بـاشـدش بـر زبـان
مــرگ بر شـاه (3) مـرگ ـ بـر ـ شـاه
خـون هر یک شهید، می‌دهد این نوید
مرگ بر این شـاه (2) مرگ ـ بر ـ شاه
  شرح این هجران و این خون جگر
ایـن زمـان بـاشـد تا وقـت دگــر
سکوت هـر مسلمـان، خیانت اسـت به قرآن
کشته شدن در این راه، نزدیکی است به الله
شـعار مستـضـعفیـن
حـکــومـت مـتـقـیـن
استــقلال، استــقلال
این است ندای قرآن
پیــام هـر مسـلـمـان
عقیـده و جهـاد اسـت
ایـران کـربـلا شــده
هـر روز عاشـورا شده
چین، شوروی، امریکا
دشـمـنـان خـلـق مـا
تشـیـع زنـده گـشـت
فـاتـح و پـاینده گشت

  و چند شعار طنز آلود ...

« بختیار حشیشی ـ حشیش بکش قوی شی »

« بختیار حشیشی ـ نخست وزیر نمی شی »

« این است شعار بختیار ـ منقل و وافور و بیار »

« به کوری چشم شاه زمستونم بهاره ـ سگ جدید دربار شاپور بختیاره »

« بختیار پلید است ـ بدتر از یزید است »

« بختیار نوکر بی اختیار » و ...

 « وای اگر خمینی حکم جهادم دهد  ـ  ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد »

 

 منبع : http://www.farsnews.com


[ یکشنبه 88/11/18 ] [ 1:38 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]
ه نام خداوند آزادگان و وارستگان
حضرت امام خامنه ای حفظه الله تعالی :


دشمن تلاش دارد22 بهمن؛ این ثروت عظیم ملی را متزلزل کند، بنابراین باید با تمام قوا در صحنه بود.
سی و یک سال پیش مردمی آزاده بدون داشتن هیچ سلاحی و پشتیبان خارجی و اتاق فکری درخارج از کشور و سایتها و شبکه های ماهواره ای که به سود آنها بیانیه بدهد و تبلیغ کند ، تنها با اتکا به خداوند متعال دست به قیام زدند و جانانه برای اجرا شدن دینشان در جامعه دست از همه چیز شستند.
امروز دیگر کسی نمی تواند بگوید من سیاسی نیستم و با سیاست کاری ندارم ، با این حرف تنها خود را فریب می دهد ، همه مسلمانان جهان باید سیاسی باشند و سیاسی اند .
 این مسئله به همه مروط می شود و هر کس خود را کنار بکشد، به خاطر بی اطلاعی قطعا راه درست را نمی تواند تشخیص بدهد .
22 بهمن یادآور این حماسه سبز(حقیقی) با گامهای شما سبزتر از سال 57 خواهد شد .
رهبرمان منتظر حضور ماست.....
در جاده انقلاب/ روی یکی از تابلوها نوشته بود/ یکی بود

یکی نبود/ غیر از خدای مهربون/ هیچ‌کی نبود/ جاده لغزنده

است/ دشمنان مشغول کارند/ با احتیاط برانید/ سبقت ممنوع/

دیر رسیدن به پست ریاست‌جمهوری/ بهتر از هرگز نرسیدن

به امام است/ حداکثر سرعت مجاز، سرعت حرکت ولی‌فقیه

است/ اگر پشتیبان ولایت‌فقیه نیستید/ لااقل کمربند دشمن را

نبندید/ با دنده لج حرکت نکنید/ با وضو وارد شوید/ این جاده

مطهر به خون شهداست.

[ پنج شنبه 88/11/15 ] [ 9:8 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]

دلیل و منطق و برهان بهانه است اصولا خصلت انسان بهانه است

اسیر نفسی و باید بدانی برادر سستی ایمان بهانه است

 بنی آدم نمک گیر گناهند فریب و حیلهء شیطان بهانه است

غرض عشق زلیخا بود از آغاز حدیث یوسف و کنعان بهانه است

 دلیل حبس یوسف پاکی اش بود وگر نه میله و زندان بهانه است

 بشر تاب عدالت را ندارد لباس خونی عثمان بهانه است

 علی قرآن ناطق بود یا نه؟ به مولا نیزه و قرآن بهانه است


[ چهارشنبه 88/11/14 ] [ 6:23 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]

مردی با اسب و سگش در جاده ای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو حیوانش پیش رفت.
پیاده روی زیادی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازه بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه ایم.»
دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان
میخواهد بنوشید.»
- اسب و سگم هم تشنه اند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.  

مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه ایم.، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمه ای است، هرقدر که
میخواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند.

منبع:مدیر مدرسه


[ دوشنبه 88/11/12 ] [ 9:39 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]

نام: عبدالحمید دیالمه
سال تولد: 1333
تحصیلات: دکترای داروسازی
 محل خدمت: جوان ترین نماینده دوره اول مجلس و عضو حزب جمهوری اسلامی
تاریخ و محل شهادت: 7/4/1360 در انفجار تالار اجتماعات حزب جمهوری

دیالمه دارای مدرک دکترای داروسازی بود اما در عین حال، تحصیلات حوزوی نیز داشت و سابقه شاگردی شهید آیت الله مطهری، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله سبحانی نیز از افتخاراتش بود.

او چنان مورد علاقه شهید مطهری بود که برای او دروس خاصی در نظر گرفته بوده و به نقل از پدر شهید دیالمه، شخص شهید مطهری در بعضی از شب‌ها، جهت برقراری کلاس خصوصی، به دنبال این شهید تیزبین می‌رفته است.

تیزبینی سیاسی این شهید باعث شد، وی به همراه دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، شهید حسن آیت، در مورد بنی صدر از همان ابتدای انقلاب مسائلی را مطرح سازد که در صورت جدی گرفته شدن آن، شاید سرنوشت انقلاب تغییر می‌کرد.شهید عبدالحمید دیالمه

متأسفانه مباحث او در مورد بنی صدر، حتی مورد انتقاد دوستانش قرار گرفت. مباحثی که البته چندی بعد صحت آن بر همگان آشکار گردید.

برای شهید دیالمه مبانی اعتقادی از هرچیزی مهمتر بود. تفاوت او با دیگران این بود که میزان سنجش افراد برای دیالمه فقط در داشتن سابقه مبارزاتی و عضویت در گروه‌های خط امامی از جمله حزب جمهوری اسلامی خلاصه نمی‌شد.

این شد که وقتی میر حسین موسوی به عنوان سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کرد، ردپای انحراف را تشخیص داد و به طور رسمی و بدون تعارفات سیاسی و مصلحت اندیشی غیر شرعی، انتقاد نموده و بارها به حضور این افراد در حزب اعتراض نمود.

او برای همه مخالفت‌هایش استدلال‌های منطقی و مستند داشت.

سخنرانی شفاف و تاریخی این انقلابی راستین، یک هفته قبل از شهادتش، روشنگر تاریک‌خانه‌هایی از انقلاب اسلامی مظلوم است اما با این وجود، صدای او و همفکرانش مانند شهید آیت در مورد افراد و جریان‌های لانه کرده در حزب به جایی نمی‌رسید و در هیاهوی روزمرگی‌ها و غفلت‌های دوستان و توطئه‌های دشمنان و مزدورانشان گم گشت.

وی در رابطه با روشن‌گری‌هایش، کیفی پر از اسناد علیه یکی از اعضای حزب به همراه داشت تا آنها را به شهید بهشتی ارائه و ایشان را در مورد مسائلی قانع نماید.
همان شب یعنی هفتم تیر سال 1360 تالار اجتماعات حزب جمهوری منفجر می‌شود و آن کیف هیچ‌گاه به دست نمی‌آید.

نکته جالب این است که شهید دیالمه، به شهادت مرحوم فردوسی پور، حتی در زیر آوار نیز زنده بوده است و عکس‌های موجود از شهادت ایشان نیز دلیلی بر این است که آتش به آن محدوده نرسیده، تا بنا را بر سوختن کیف بگذاریم.
ظاهرا اراده خداوند حکیم بر این بوده تا برای رسوایی بعضی افراد سرنوشت دیگری رقم زند.

منبع :بچه های قلم


[ جمعه 88/11/9 ] [ 3:9 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]

ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی  

      هر چند بی‌زبانیم، ما را تو می‌شناسی

ویرانه‌ایم و در دل، گنجی ز راز داریم  

                               با آن‌که  بی‌نشانیم،  ما را تو می‌شناسی

 با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش  

                            بیگانه با کسانیم، ما را تو می‌شناسی

  آئینه‌ایم و هر چند لب بسته‌ایم از خلق  

                            بس رازها که دانیم ما را تو می‌شناسی

از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را     

                            فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی

از ظن خویش هر کس، از ما فسانه‌ها گفت    

                     چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی

 در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو       

                               گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی

 آئینه‌ سان برابر گوییم هر چه گوییم       

                                یکرو و یک زبانیم ما را تو می‌شناسی

  خط نگه نویسد حال درون ما را          

                             در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی

 لب بسته چون حکیمان، سرخوش چو کودکانیم    

               هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی

با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم     

                  ما دُرد غم کشانیم ما را تو می‌شناسی

از وادی خموشی راهی به نیکروزیست        

                          ما روز به، از آنیم ما را تو می‌شناسی

    کس راز غیر از ما نشنید بس «امینیم»

بهر کسان امانیم ما را تو می‌شناسی

 


[ شنبه 88/11/3 ] [ 1:26 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]

سلام

بچه بسیجی های منطقه ما هم یه کار فرهنگی رو شروع کردند.

یه وبلاگ تهیه کردن تا اونها هم سهمشون رو درحفظ ارزشهای اسلام وانقلاب بپردازند و به روشنگری بپردازن.

شما دوستان هم اگه لطف کنین یه سری بهشون بزنین  ممنونتون میشم.

در ضمن راهنمایی حرفه ایتون هم فراموش نشه.

وبلاگ حوزه بسیج امام خمینی (ره)اسلام آباد میاندرود.


[ جمعه 88/11/2 ] [ 9:44 عصر ] [ فارا عطایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

با ماه و مهر همسفر جاده های اسمانی باشید.
لینک دوستان
امکانات وب
head> بهمن 1388 - ماه و مهر