• وبلاگ : ماه و مهر
  • يادداشت : انشب سيرك نرفتم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    انگار پدر راوي داستان هم زياد وضع ماليش خوب نبوده ولي اين كار رو كرده !

    داستان تكان دهنده اي بود طوري كه موهاي تنم سيخ شد !

    من آدرس يه داستان شبيه به اين رو بدم كه خيلي اديبانه تر نگارش شده:

    در واقع بر ميگرده به شان نزول آيه ي شريفه ي 9 سوره ي حشر :

    كتاب ادبيات عمومي سال دوم دبيرستان ، صفحه ي 95 ( آورده اند كه ...)

    زيباست . بري دنبالش ضرر نمي كني . اطلاعاتت هم بالا ميره .

    بهم سر بزن

    التماس دعا