• وبلاگ : ماه و مهر
  • يادداشت : انشب سيرك نرفتم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بسم هو
    سلام
    سيل گدازه هاي خروشان , روانه شد
    گفتم به خاک نام تو را , جنگلي سرود
    گفتم به شعر نام تو را , عاشقانه شد
    گفتم به باد نام تو را , گردباد گشت
    گفتم به رود نام تو را , بي کرانه شد
    گفتم راه نام تو را , رفت و رفت و رفت
    گفتم به لحظه نام تو را , جاودانه شد
    اين حرف ها که همهمه اي در غبار بود
    باران نرم نام تو آمد , ترانه شد
    به روزم و منتظر حضور شما
    يا حق
    ممنون
    به نام خدا
    سلام عليکم
    عيد قربان رو تبريک عرض ميکنم .
    جاي شما در وبلاگ خاليه چرا قدم رنجه نميکنيد .
    هر جا هستيد موفق و پيروز باشيد

    سلام

    يلدات خوش بگذره

    خدايا مرا ياري ده تا جامعه ام را بر سه پايه ي کتاب، ترازو و آهن، استوار کنم و دلم را از سه سرچشمه ي

    حقيقت، زيباي و خير سيراب سازم.

    خدايا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي مي کشاند، مرا با نداشتن و نخواستن روئين تن کن...

    معلم شهيد، علي شريعتي..

    سلام

    مطلب جالبي بود

    و شيرين

    دستتون درد نكنه

    دنيا يه سيركيه كه خيلي ها به خاطر شاد كردن خيلي هاي ديگه از لذت هاشون ميگذرن

    خوش به حالشون

    سلام خسته نباشيد

    جهان را صاحبي باشد خدا نام ....

    سلام ....

    و خدايي كه همين نزديكي است ......

    لذت بردم ... پاينده باشيد ...

    به نام خدا

    سلام بر خواهر گرامي

    خسته نباشيد ؛ چند بنده خدا رو بشناسي كه انسان واقعي باشه بهتر از شناختن انبوهي از آدمهاست كه هنوز انسان بودن رو تجربه نكردن .

    خدا شما رو خير بده .

    ياعلي

    سلام
    الهي که غم نبيني
    خيلي قشنگ بود
    موفق وکربلايي باشيد
    مطلب جديد ((آزادي درمسائل جنسي)) را ببينيد ونظرتان را محبت بفرماييد

    سلام .

    متن بينهايت زيبايي بود .

    نمي تونم حسمم رو بعد از خوندنش بيان كنم .

    متن قبليتون هم نمي دونم چرا من رو ياد شازده كوچولو انداخت . شايد به خاط عكسش .

    خوشحال ميشم سري بزنيد .

    يا علي

    سلام دوست عزيز

    من اگه به جاي اون مرد بودم برميگشتم به بچه هام ميگفتم

    بچه ها ما بودجمون نميرسه كه بليط سيرك بخريم

    و به اون مرد فداكار هم ميگفتم اين بيست دلاري مال من نيست

    البته شايد بچه هام از دست من كمي ناراحت ميشدند

    اما اين مطلبو ياد ميگرفتند كه انسان بايد پاشو اندازه ي گليمش دراز كنه و به چيزائي كه داره قانع باشه

    شايد بگي اونا بچه هاي كوچيك بودن و اين مطلبو متوجه نميشدن

    اما من خدمتت عرض ميكنم بسياري از اخلاقيات از دوران بچگي شكل ميگيره

    و ما فكر ميكنيم كه بچه ها خيلي از مسائل را متوجه نميشوند

    شما بايد بدونيد وقتي يك بچه ي يك ماهه را هي بقل كرديد متوجه ميشيد كه در دوماهگي اگه هي بقلش نكنيد گريه ميكنه

    و من فكر ميكنم انسان فرزندشو در بچگي بايد با واقعيت ها آشنا كنه .

    شب خوش.......

    سلام

    انگار پدر راوي داستان هم زياد وضع ماليش خوب نبوده ولي اين كار رو كرده !

    داستان تكان دهنده اي بود طوري كه موهاي تنم سيخ شد !

    من آدرس يه داستان شبيه به اين رو بدم كه خيلي اديبانه تر نگارش شده:

    در واقع بر ميگرده به شان نزول آيه ي شريفه ي 9 سوره ي حشر :

    كتاب ادبيات عمومي سال دوم دبيرستان ، صفحه ي 95 ( آورده اند كه ...)

    زيباست . بري دنبالش ضرر نمي كني . اطلاعاتت هم بالا ميره .

    بهم سر بزن

    التماس دعا