• وبلاگ : ماه و مهر
  • يادداشت : داريد غريب ميشيد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دل نداشته ام شكست، طوري که درد جمله اش هر روز منيت ام را ميسوزاتد.
    دل نداشته ام ...! عجب حكايت غريبي است ((دل))؛
    ميداني چرا اين حرف را زد.؟چون از حضور تو بي خبر بود
    هر کس که تو را داشته باشد و در قلب تو جا باز کند بايد مغرور باشد و بايد فرياد ((انالحق)) سر دهد ...

    برف باريد. سوز آمد. زمين يخ زد. مدرسه ها تعطيل شد اما نه تماسي گرفتي و نه به ديدارم
    آمدي..


    باشد؛
    ميگذارم به حساب کفش هاي تابستاني ات که ممکن است پاهايت را در برف آزار دهد،هر چند که ميدانم پوتين هايت را واکس زده اي تا به ملاقات همسايه ي کنار دستي ام بيايي